مهر 95
دوسال و ده ماهگی تو این ماه بعد تعمیرات خونه و کلی خستگی رفتیم شمال و مثل همیشه یهوویی. تو مسیر شمال منجیل ترافیک بود و واویسا سد رو میدید و تا از منجیل خارج بشیم هی میگفت چرا از دریا رد میشیم . من ناراحتم . من با شما قهر شدم و کلی ادا ..... آخه بهش گفته بودیم میریم دریاو فکر میکرد زدیم زیر حرفمون و منم بهش میگفتم میریم یه دریای بزرگتر. شب اول که یه کم خسته بود: و شروع شیطنت های آویس خانم صبح فردا پر از انرژی: اینم ژست دختر کوچولوم: آویسا جوونم در حال بازی کردن لب دریا: و آویسا خانم که بیخیال آب بازی نمیشد .موش ک...
نویسنده :
مامان منصوره
19:21